کد مطلب:315178 شنبه 1 فروردين 1394 آمار بازدید:119

یا اباالفضل - با همین پای شکسته می آیم و...
1- چنانچه همه می دانیم كه در ماه صفر 1424 قمری (1382 شمسی) حكومت ظالمانه و یزیدی صدام در عراق ساقط شد و بعد از سقوط حكومت آن ملعون و باز شدن مرزهای ایران و عراق، حدود یك سال عاشقان حسینی از راه های مرزی زمینی و آبی، حتی از طریق جاده های صعب العبور كوه ها و دره ها، با تحمل تشنگی های بسیار و استقبال خطرات زیاد (از جمله رحلت و شهادت عده زیادی از زایران كربلای حسینی در بیابان ها و كوه ها...) به هر طریق ممكن خود را به دیار دوست می رساندند، البته در این مدت معجزات و عنایات زیادی



[ صفحه 398]



از ائمه ی عتبات عالیات علیهم السلام به امداد زایران شتافت.

اكنون یكی از هزاران عنایات اهل بیت علیهم السلام در آن مدت را با هم می خوانیم:

پسرعمه ی این جانب (آقای كربلایی محمد علیزاده، دام عزه) در ماه رجب همان سال - یعنی مرداد ماه 1382 - جزو عاشقانی بود كه با پای پیاده كوه های شهر مرزی مهران را طی نمود و بعد از رسیدن به شهر بدره (شهر مرزی عراق)، آنگاه با ماشین، خود را به عتبات عالیات رسانید.

موقعی كه بنده برای عرض زیارت قبول به خدمت او رسیدم، ضمن صحبت ها، این معجزه ی قمر بنی هاشم علیه السلام را برای بنده تعریف كرد (ظاهرا تا این تاریخ - 1384 - كه دو سال از زیارت او می گذرد، برای كسی نقل نكرد) او گفت:

وقت غروب آفتاب بود كه از ابتدای جاده، پیاده روی در كوه ها آغاز شد و به همراهی راهنما (كه به اصطلاح بلدچی می گویند) سراشیبی دره ها و قله ها را طی می كردیم. شب فرارسید و در تاریكی شب، گروه عاشقان حسین علیه السلام با یاد بچه های خردسال و دختران و مخدرات اهل بیت پیامبر صلی الله علیه و آله زحمت و رنج راه رفتن روی سنگلاخ كوه ها، دره ها و فراز و نشیب های خطرناك و... را تبدیل به لذتی وصف نكردنی می نمودند.

در این حال و هوای عشق زیارت حسین علیه السلام ساعت به یازده شب رسیده بود كه احساس درد عجیبی در كف پای خودم كردم كه با دقت و كنجكاوی متوجه شدم، استخوان كنار گودی كف پا در اثر دویدن های ممتد بر روی سنگ ها و كلوخ ها و... شكسته شده است. ابتدا توجه نكردم و همان طور به راه ادامه دادم، مقداری كه مسیر را طی كردم، هم درد بسیار شدیدتر شد و هم در كف پا، ورم زیادی ظاهر شد كه توان حركت از من سلب شد. ناچار ایستادم، دیگر نمی توانستم راه بروم.

خوب دقت بفرمایید!



[ صفحه 399]



شب سیزدهم رجب، شب میلاد امیرمؤمنان حضرت علی علیه السلام شاه نجف بود. من بعد از عمری آرزو - اكنون كه حدود چهل سال از سن من می گذرد - برای اولین بار می خواهم زائر ائمه علیهم السلام در عتبات عالیات شوم. با این پای از كار افتاده چه كنم؟

یا باید كسی مرا بر دوش خود حمل كند - كه امكان این كار نبود - و یا باید دوباره به عقب برگردم كه آن هم غیر از مشكل شكستگی پا، امكان آن فراهم نبود و بر فرض امكان، من به این كار حاضر نمی شدم. لذا در همان جا، ساعت یازده شب در بین كوه ها قلب خود را متوجه آقای همه ی عاشقان، باب الحوائج و امید گرفتاران حضرت اباالفضل العباس علیه السلام نموده، عرض كردم:

یا اباالفضل! من به عشق زیارت شما حركت كردم، الآن پایم شكسته و نمی توان راه بروم؛ ولی با همین پا می آیم و همین الآن حركت را ادامه می دهم و هر چه پیش آید، ابدا به دكتر مراجعه نخواهم كرد.

این را به اباالفضل علیه السلام عرض كردم و با همان پا مشغول پیاده روی شدم. خدا می داند از ساعت یازده شب تا ساعت یازده قبل از ظهر فردا - دوازده ساعت تمام - راه رفتیم، تا به مرز عراق رسیدیم و در طول این دوازده ساعت پیاده روی، كمترین درد احساس نكردم و به راحتی می رفتم. وقتی خواستیم در «بدره» - یكی از شهرهای عراق - سوار ماشین شویم به پای خود نگاه كردم، در اثر ورم مانند یك متكا شده بود، سوار ماشین شدیم و عصر سیزده رجب - یعنی روز تولد حضرت علی علیه السلام - به نجف اشرف رسیدیم.

پای من آن قدر ورم كرده بود كه نمی توانستم دمپایی بپوشم، ناچار با پارچه ای آن را به دمپایی بسته و گره زدم. وقتی رفقا و زوار این طوری می دیدند، اصرار می كردند كه به دكتر مراجعه كنم، ولی من قبول نمی كردم. حدود یك هفته با همان پای متورم نجف اشرف، كربلا، كاظمین و سامرا را زیارت نمودم.



[ صفحه 400]



البته ناگفته نماند، روز به روز ورم پایم كمتر می شد و لطف و معجزه ی قمر بنی هاشم علیه السلام برای من لحظه به لحظه بیشتر روشن می گشت.

وقتی به وطن و خانه ی خود آمدیم، خواهرم كه آشنایی به طبابت و جراحی داشت، مختصری از وضع پایم خبردار شد. ولی آنچه اصرار كرد و می گفت: پای شكسته كم كم استخوان سیاه می كند و...

من قبول نمی كردم و یقین به لطف ابوالفضل علیه السلام داشتم، تا این كه - الحمد لله - اثری از ورم كف پا و شكستگی نماند.

این جانب - محمدرضا خورشیدی - می گوید: از زمانی كه (1384 شمسی) پسرعمه ی عزیزم این معجزه ی باب الحوائج علیه السلام را برایم نقل كرد، حدود دو سال می گذرد و الحمد لله در نهایت سلامتی مشغول كارهای روزمره ی خود می باشد و ابدا دردی در ناحیه ی پا احساس نمی كند.